جوان سیتی

بی ترمز ها
منوي اصلي
صفحه اصلي
پروفايل مدير
عناوين وبلاگ
آرشيو وبلاگ
پست الكترونيكي

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو
اسفند 1391
بهمن 1391
نويسندگان
حمیدرضا حسنی
کد هاي جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

i

مشاهده جدول کامل ليگ برتر ايران

تعبیر خواب آنلاین

فال حافظ


داستان روزانه

 weather>کد نمایش آب و هوا
مشکلات زندگی  <-PostCategory-> 

     


استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب به دست گرفت و آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد، از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟  شاگردان جواب دادند: " 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم "
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید:
خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد.
حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود.
عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است ؟ 
شاگردان جواب دادند: نه 
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟
در عوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا مشکلات زندگی هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد. 
اما اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد.
اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.

فکر کردن به مشکلات زندگی مهم است، اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرید و هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!


 

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

ساعت 16:51 توسط حمیدرضا حسنی |
محبت مادر  <-PostCategory-> 

   

ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن، پسر را از خواب بیدار کرد.
پشت خط مادرش بود، پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع، شب تو مرا از خواب بیدار کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.
صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت…
                            ولی مادر دیگر در این دنیا نبود...

 

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

ساعت 16:50 توسط حمیدرضا حسنی |
دلم تنگ است  <-PostCategory-> 


دلم تنگ است برای بودنت میان این قلب پر هیاهو.

چند وقتیست که فراموشت کرده بودم، نه یادی از تو می کردم و نه سراغی از تو می گرفتم.

خیلی برایم سخت است که چگونه تو را شریک عشق های دیگرم کردم، بی آنکه بدانم هیچکس جز تو لایق وابستگی نیست.

این شرمساری را چگونه پنهان کنم وقتی که مدام از پیام هایت روی بر می گرداندم و تو هر بار مرا می خواندی،

و چگونه این محبتت را پاسخ دهم در حالی که تو را رها کرده بودم، لحظه ی مرا به خود وانگذاشتی.

چگونه این بزرگی را در فریادم نگنجانم و چگونه از مهربانی بی حدت این بغض را پنهان کنم وقتی که دنیا بر من تنگ آمده بود و یقین کردم که هیچ پناهی جز تو ندارم، باز تو بسویم آمدی بی هیچ منتی و هیچ سرزنشی، شنیدم مرا خواندی:

برگرد، مطمئن برگرد تا یک بار دیگر با هم باشیم

تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم و تا ابد برای هم باشیم.

 

خدایـــــای عزیزم! ای آرامش دهنده این جسم خسته و روح پر جراحت

تو را سپاس که هزاران بهانه دستم می دهی و هزاران راه پیش پایم می گذاری تا بار دیگر به سوی تو باز آیم.

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

ساعت 16:49 توسط حمیدرضا حسنی |
قهوه شور - داستان  <-PostCategory-> 


                

پسر، دختر را در یک مهمانی ملاقات کرد.
خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه پسر کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد …
آخر مهمانی، دختر را به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش را قبول کرد.
در یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از آن بود که چیزی بگوید، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…” .
یکدفعه پسر پیش خدمت را صدا کرد، “میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام.” همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، “چرا این کار رو می کنی؟” پسر پاسخ داد، “وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی.
 حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، یاد زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برای والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند.” همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هایش سرازیر شد. دختر شدیداً تحت تاثیر قرار گرفت، یک احساس واقعی از ته قلبش، مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خانواده اش.
مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. آنها ادامه دادند به قرار گذاشتن.
 دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه برایش درست کند یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دانست که با اینکار لذت می برد.
بعد از چهل سال مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، ” عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم: " قهوه نمکی". یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک.
 برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم. ”

اشک هایش کل نامه را خیس کرد. یک روز، یه نفر از او پرسید، ” مزه قهوه نمکی چطور است؟ اون جواب داد “خیلی شیرین” !

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

ساعت 16:45 توسط حمیدرضا حسنی |
لبخند خدا  <-PostCategory-> 
          

تکیه اش بر دیوار و با تنهاییش سر می کرد، دلش خیلی گرفته بود و تنهایی امانش نمیداد.

طاقتش تمام شد و شروع به بد گفتن از خدا کرد، آنقدر گله کرد و بد گفت که خستگی وجودش را فرا گرفت

انگار باید در تنهایی خود می سوخت و می ساخت. سر بر زانوهایش گذاشت و دل به تنهاییش سپرد.

احساس اینکه هیچکس دردش را نمی فهمد سخت آزارش می داد و در ذهنش حرفهایش را مرور می کرد

در میان این افکار، ناگهان! گرمی دستانی را بر شانه هایش حس کرد که با لطافت و مهربانی صدایش می زد:

ای عزیزترینم از چه دردمندی؟ و از چه دلت گرفته ؟!

مهربانم بگو، هر آنچه را که بر دلت سنگینی می کند بگو..

صدایش خیلی آشنا بود گویی که بارها این صدا را شنیده است، نگاهش را به نگاهش گره زد، باورش نمی شد، انگار تمام عمر در کنارش بود و تمام عمر، او بود که دردهایش را تسکین میداد..

بغض امانش را بریده بود، دگر طاقت نیاورد، سر بر شانه هایش انداخت و تا می توانست گریه کرد و در آغوش گرمش آرام گرفت.

گذشت...

انگار زندگی جدیدی را آغاز کرده و دوباره امید و نشاط در زندگیش جاری شده.

زندگی را آغاز کرد و فراموش کرد آنکه را که همیشه فراموش می کرد.

و خدا در حالی که خیسی اشکها را بر شانه هایش حس می کرد همچنان به او لبخند میزد.

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

ساعت 16:36 توسط حمیدرضا حسنی |
گاهی یک ها دنیا را زیرو رو می کنند!  <-PostCategory-> 

    

 می شود تنها با یک محبت، عشق را برای دنیا معنا کرد
 تنها با یک بخشش، تمام هستی را از آن خود کرد
 با یک گذشت، نفرت ها را به دوستی ابدی مبدل کرد
 و تنها با یک لبخند در قلب ها جاودانه شد


 اما تو ای مهربانم!
             میدانی! وقتی لبخند بر لبانت نقش می بندد،
                                            دنیا دیگر، برایم معنایی نمی یابد.
              

 
 

 
گاهی یک ها، دنیا را زیرو رو می کنند.

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

ساعت 16:34 توسط حمیدرضا حسنی |
پروردگارا  <-PostCategory-> 

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

                            

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

    

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

ساعت 16:17 توسط حمیدرضا حسنی |
ورود آنجلینا جولی به ایران و کمک به زلزله زدگان آذربایجان  <-PostCategory-> 

کمک انسان دوستانه ی آنجلینا جولی و برد پیت به مردم زلزله زده ی شهر ترکیه که در عکس زیر مشخص است .

گفتنی است شایعه مبتنی بر حضور آنجلینا و برد پیت در ایران برای کمک به زلزله زدگان آذربایجان.

970013454915 ورود آنجلینا جولی به ایران و کمک به زلزله زدگان آذربایجان + عکس



 

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

ساعت 16:11 توسط حمیدرضا حسنی |
دفترچه مشق دخترک فقیر  <-PostCategory-> 
دفترچه مشق <a href="http://tehrankids.com/index.php?do=cat&category=women" title="بخش زنان">دختر</a>ک فقیر

 

 

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...  اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... 

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... 

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم... 

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا... 

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...



 

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

ساعت 16:8 توسط حمیدرضا حسنی |
پنج توصیه برای جذاب شدن در سه دقیقه  <-PostCategory-> 

می‌‌خواهید خیلی زود جذاب شوید؟ عجله دارید؟

این امر ممکن است و می‌توانید آن را یاد بگیرید.
در اینجا چند ترفند در اختیارتان می‌گذاریم، این ترفندها توسط روانشناسان مطالعه شده اند و می‌توانند به شما در بهبود درجۀ جذابیت تان در مقابل دلداده تان، کمک کننده باشند …
۱ - نگاه جذاب
۲ - تماس جسمی شما را جذاب تر می‌کند
۳ - لبخند بزنید!
۴ - برای جذابیت از او بخواهید برایتان کاری انجام دهد
۵ - برای رمانتیک شدن فضا، از موسیقی استفاده کنید
 
۱ - نگاه جذاب
نگاه کردن در چشمان فرد مقابل به میزان بسیار زیادی، توجه او را با خود به دنبال خواهد داشت. توجهش بیدار می‌شود. برای این که این ترفند مفید باشد، نگاه کردن نباید بیش از ۴ ثانیه طول بکشد.
این مدت به نظرتان کوتاه است؟ امتحان کنید، طولانی به نظر خواهد رسید.
قدرت نگاه به عنوان یکی از مؤثرترین روش ها شناخته شده است. بی شک به همین خاطر است که طی هزاران سال، زنان چشم ( و مردان ) های شان را آرایش می‌کنند … تصاویر یا مجسمه هایی که از فرعون ها وجود دارد را ببینید!
 
۲ - تماس جسمی شما را جذاب تر می‌کند
زمانی که دارید با فردی که می‌خواهید برایش جذاب باشید، حرف می‌زنید، او را لمس کنید. البته این لمس کردن نباید او را آزار دهد. دست تان را روی بازو، یا شانه اش بگذارید، به او نزدیک شوید و اجازه دهید شانه تان به شانه او برخورد کند.
این نزدیکی و تماس جسمی، شانس شما را برای مورد علاقه و جذاب شدن افزایش می‌دهد.
 
۳ - لبخند بزنید!
اگر لبخند می‌زنید، هر چه لبخندتان صادقانه تر و بزرگتر باشد، زیباتر به نظر خواهید رسید. و به همین ترتیب شخص دیگر هم می‌تواند بیشتر جذب شما شود.
علاوه بر این، لبخند از روی تمایل خلق و خوی تان را هم بهتر می‌کند بنابراین از لبخند بهره ببرید! به خاطر داشته باشید که رژ لب به همراه آرایش چشم، بر جذابیت های شما تأکید می‌کند.
 
۴ - برای جذابیت از او بخواهید برایتان کاری انجام دهد
اگر او برنامۀ زمانی اتوبوس ها را می‌داند، اگر دربارۀ فیلم دیدن نظرات قابل توجهی دارد، اگر برای رفتن به محلی او می‌تواند شما را هدایت کند، اگر او دربارۀ سفر به مناطق دور صاحب نظر است، اگر او چیزهای خوبی دربارۀ کیفیت و قیمت اتومبیل می‌داند…
ا ز او بخواهید کاری برای تان انجام دهد و یا چیزی به شما یاد دهد، با این کار شما او را در موقعیت بالایی قرار می‌دهید. او احساس ارزشمند بودن می‌کند. و دادنِ احساس ارزشمند بودن ، هنوز شیوه ای برای جذاب شدن است. او برای خودش این چنین تعبیر می‌کند: همراه با تو، من خود را شخصی خوب، ارزشمند و دلچسب احساس می‌کنم. برای شروع از او چه می‌خواهید؟
 
۵ - برای رمانتیک شدن فضا، از موسیقی استفاده کنید
شنیدن موسیقی رمانتیک فضا را برای ایجاد جذابیت بازتر می‌کند. ضمناً، اگر خانمی در فضایی باشد که یک موسیقی رمانتیک در آن جریان دارد، یک مرد ناشناس برای محبوب شدن، شانس بیشتری دارد. به همراه داشتن یک رادیوی‌ کوچک در این موارد جواب می‌دهد.


 

آمار وبلاگ:

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 333
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

ساعت 16:6 توسط حمیدرضا حسنی |
مطالب پيشين
» رویانیان استقلالی یا پرسپولیسی بودن احمدی‌نژاد را لو داد
» پولدارترین فوتبالیست‎های جهان
» تاریخ و محل تولد اكثر هنرمندان كشور
» سال تولد و میزان تحصیلات بازیگران معروف ایران
» رعایت این نکات هنگام مطالعه الزامیست
» داروی بسیار خطرناک در شب های امتحان
» عادت های غلط ما ایرانی ها در رانندگی و نگهداری ازخودرو
» تولید دستگاه تزریق انسولین بدون استفاده از سرنگ
» 5 ويتامين مخصوص آقايان
» چربی های شکم و پهلو را آب کنید
» فردوسي پوربرادرم چهار سال است از آلمان برگشته ؛ قلعه نويي را به خدا واگذار مي‌كن
» آزار زنان در آسانسور توسط مرد هوسران
» خبر ویژه : خداحافظی جادوگر از فوتبال در دوبی !
» داروخانه پروردگار
» آشنایی با 7 ماده غذایی چربی‌سوز
» هشدار :لطفاً توجه کنید و به دیگران اطلاع دهید !
» تاثیر ساعات مختلف خواب شب در سلامتی
» دانستنی های بامزه
» 9 دانستنی جالب
» 10دانستنی های علمی


موضوعات
ورزش
طنز
پزشکی و سلامت
داستان کوتاه
جالب و خواندنی
آشپزی
اس ام اس
اخبار هنرمندان
مذهبی
پيوندها


(¯`·.¸¸.·'♥ آرزوها ♥'·.¸¸.·´¯) ردیاب جی پی اس ماشین ارم زوتی z300 جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوان سیتی و آدرس javan.city.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

پيوندهاي روزانه

لىىک
حواله یوان به چین
خرید از علی اکسپرس
دزدگیر دوچرخه

 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

طراح قالب

Power By:LoxBlog.Com & NazTarin.Com